نام او مشرف‌الدین فرزند مصلح‌الدین عبدالله معروف به سعدی از معروفترین شعرا و ادبای اسلامی از خطه‌ی فارس و سرزمین پهناور ایران زمین که در شیراز متولد و در همانجا وفات یافت.
تاریخ زندگی او با اختلافاتی همراه است، ولی بی شک در اواخر قرن ششم تا پاره‌ای از قرن هفتم ریسته است و بنا به قولی از مریدان شیخ شهاب‌الدین سهروردی می‌باشد.

اگر در آثار او تعمق کنیم در می‌یابیم که سعدی رح از علمای زبردست در متون و ادبیات دینی و اسلامی بوده است. و این رویه در تمامی آثار او به چشم می‌خورد.
از ویژگیها و مفاخر سعدی- گرچه بی نظیر نیستند- ولی کم‌نظیر هستند، اینکه اشعار و آموزه‌های وی، فرازبانی و خارج از هر آئین و مرزی نفوذ دارند، چنانکه سردر سازمان ملل متحد در نیویورک به اشعار او مزین شده است.
چنانکه می‌فرماید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
از دیگر مفاخر سعدی شیرازی، آثار او به ویژه، گلستان و بوستان است که در طول روزگاران مدیدی، به‌عنوان مواد درسی مهم و به‌ویژه‌ در زمینه‌ی تربیت اخلاقی- اجتماعی در سبد درسی طلاب و مدرسان علوم دینی جای داشته‌اند و اینک نیز در ممالک فارسی‌زبان، این رویه کم و بیش ادامه دارد و حتی مسلمانان غیر فارس از جمله کردها، ترکها، بلوچها و ... نیز برای فراگیری زبان فارسی، یادگیری گلستان را بهانه می‌کردند و بدان روی می‌آوردند. The tomb of Saadi 1.jpg
آنگونه که از آثار و آموزه‌های سعدی (رح) که به بررسی احوال بزرگان اسلام اعم از نبی اکرم -صلی الله علیه وسلم- و یاران گرانقدرش -رضی الله عنهم- و دیگر نخبگان و بزرگان دین پرداخته جای شکی باقی نمی‌ماند که او مسلمانی موحد و مخلص، پایبند به سنت و روش رسول اکرم و دنباله‌روی صحابه‌ی ارجمند و دیگر پیشوایان اسلام بوده است، که جا دارد به مواردی چند از این مستندات اشاره کنیم.
این شاعر بزرگوار در ثنای نبی اکرم و خلفای راشدین در مقدمه‌ی بوستان چنین می‌فرماید:
چه نعت پسندیده گویم تو را
علیک السلام ای نبی الوری
نخستین ابوبکر پیر مرید
عمر پنج بر پیج دیو مرید
خردمند عثمان شب زنده دار
چهارم علی شاه دلدل سوار
در دیباچه‌ی اول از رسائل خود بعد از ایراد حمد و ثنای خداوند متعال می‌فرماید: صلوات الله علیه وآله الطیبین وخلفائه الراشدین و أصحابه التابعین أجمعین إلی یوم الدین.
در رساله‌ی دوم می‌فرماید: جوانمردا عبدالله عمر -ضی الله عنهما- روایت می کند که روزی با پدر خویش بر بام سرای عمارتی می‌کردم مصطفی -صلی الله علیه وسلم- بر ما بگذشت و گفت: یا عبدالله پدر خویش را بگو که قیامت نزدیکتر از آنست که می‌پندارد و عمارت سرای می‌کنی.
در ادامه می‌فرماید: مهران میمون (رح) گوید: وقتی به سلام عمر بن عبدالعزیز (رح) شدم در عهد خلافت، او را دیدم بر خاک نشسته نه بالش و نه نهالی و نه مسند و نه قالی، مرقع به دست و تعهد می‌کرد، سه بار سلام گفتم چنان مشغول بود که از سلام من خبر نداشت و ...
 در ادامه‌ی رساله‌ی دوم می‌فرماید: جنید بغدادی -رحمة الله علیه- بعد از وفات را در خواب دیدند و گفتند: ما فعل الله بک؟ قال: طاحت العبادات وفاتت الإرشادات و ما نفعنا إلا رکعتان في جوف اللیل.
گفت: این همه عدتها به بابر داند و ما را هیچ سود نداشت جز دو رکعت نماز در شب تاریک بگزاردم.
درپایان رساله چهارم می فرماید : امیر المؤمنین ابوبکر صدیق -رضی الله عنه- نکو گفته است: یا من عجز عن معرفته کمال معرفة الصدیقین. معلوم شد که غایت معرفت هرکس مقام انقطاع است به وجد از ترقی.
در باب دوم از گلستان می‌نویسد: عبدالقادر گیلانی -رحمة الله علیه- را دیدند در حرم کعبه روی بر حصبا نهاده. همی گفت: ای خداوند ببخشای و گر هر آینه مستوجب عقوبتم در قیامتم نابینا برانگیز تا در روی نیکان شرمسار نشوم.
روی بر خاک عجز گویم
هر سحرگه که باد می‌آید

در ادامه از ابوالفرج بن جوزی (محدّث حنبلی مذهب مشهور) می‌گوید: چندان که شیخ اجل (رح) مرا ترک سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشاره کردی، عنفوان شبابم غالب آمدی و هوی و هوس طالب ناچار رأی مربی قدمی برفتی و از سماع و مجالست حظی بر گرفتی و چون نصیحت شیخم یاد آمدی گفتی: قاضی ار با ما نشنید بر فشارند دست را       مستحب گر می خورد معذور دار دست را
در ادامه می‌فرماید: ابوهریره -رضی الله عنه- هر روز به خدمت مصطفی -علیه السلام- آمدی گفت: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ، زُرْ غِبًّا تَزْدَدْ حُبًّا، هر روز میا تا محبت زیاد شود.
در باب هشتم گلستان می‌فرماید: امام مرشد غزالی -رحمة الله علیه- را پرسیدند: چگونه رسیدی بدین منزلت در علوم؟ گفت: بدان که هرچه ندانستم از پرسیدن آن ننگ نداشتم.
امید عافیت آنکه بود موافق عقل
که نبض را به طبیعت شناس بنمائی
بپرس هرچه ندانی که ذل پرسیدن
دلیل راه تو باشد به عز دانائی
و در چندین جای دیگر از تألیفاتش، چنین مطالبی را بیان داشته که ذکر همه‌ی آنها از حوصله‌ی این چند سطر خارج است.
در آخر از ارادات خاص شیخ سعدی به وطن او اشاره می‌کنم، آنجا که می‌فرماید:
چه مصر و چه شام و چه بر و چه بحر
همه روستایند شیراز شهر